به نام او

 

بسم رب الشهدا و الصدیقین

 

او خدایی مهربانه بارها و بارها نشانه های حضورشو در زندگیم دیدم بارها و بارها دقیقا اونجایی که فکر میکردم بدبخت شدم و دیگه کار تمومه دستمو گرفته ولی خب منم یکی هستم مثل بقیه انسان و شاید بدتر از بقیه که بعد اینکه خرم از پل میگذره ناسپاسی میکنم و شاید اونطور که باید و شاید قدر دان محبت های خدا نبودم.

 

چند هفته پیش یه دعایی عمیقا از قلبم کردم و خیلی بهش نیاز داشتم  واقعا خیلی زور مستجاب شد فقط امیدوارم خدا کمکم کنه که میخوام سخت ترین مرحله زندگیم رو بگذرونم و به بزرگترین چالش زندگی وارد بشم

چشم بهم زدم این همه وقت از ساخت وبلاگ گذشت از اون موقع تابحال خیلی چیزا عوض شد در زندگیم.

 


به نام او

 

خدایا شکرت که از حال یک ماه پیش همین موقع نجاتم دادی واقعا روزهای سختی بود خدایا خودت دستمو بگیر و نزار دیگه اون روزا تکرار بشه

 

 

سايه‌ي نبودنت ؛
بدجوري روي زندگيم افتاده
خودتو كه از من كم كردي
پس شَرِ نبودنت رو هم كم كن!

#مخاطب_خاص


به نام او

از عنوان کاملا مشخصه در مورد یه دوست نامردیه که سالها بود ازش خبر نداشتم ولی خب خداروشکر الان ازش باخبر شدم و خیلی خوشحالم همیشه نگرانش بودم همیشه دلم براش تنگ میشد و خاطراتمونو مرور میکردم و چقدر بهش فکر میکردم ولی خب ظاهرا خیلی از بچه ها ازش خبر داشتن جز من با اینکه من بارها ازش سوال کردم ولی هیچکسی هیچی نمیگفت خلاصه بگذررررررریم

 

به هرحال الان خیلی خوشحالم که ازش خبر دارم اونم بسیار زیاد

 

فقط این دوست گرد من کجاست؟؟؟ چرا ازش خبری نیست؟؟؟ گردالی از خودت خبر بده منو خوشحال کن


به نام او یادم میاد اوایل دهه هشتاد وقتی با دوستان میرفتیم توی کوچه بازی صحبت از این بود که آدم آهنی ها بهمون حمله کردن و باهاشون میجنگیدیم و هرکسی هم یه تفنگی داشت و سنگر میگرفتیم و یکی هم نقش ادم اهنی میشد که به سختی نابود میشد. خلاصه گذشت تا حدود سال 87 بود که من میرفتم پیش ی بنده خدایی برای کار مکانیک بود و ازش مکانیک ماشین های کشاورزی یاد گرفتم البته فقط تراکتور . اون زمان بود که برای اولین بار رفتم کلوب و فیلم ترمیناتور رو گرفتم اگر اشتباه نکنم
به نام او با این امتحانی که ساعت 20:30 قراره انجام بشه دوتای دیگه میمونه. بعدش پرونده این ترم بسته میشه و میریم برای ترم آینده که ببینم چطور میشه و شرایط چطوریه. اگر بشه واحد های بیشتری انتخاب کنم این مدت خیلی ذهنم خسته شده و خیلی نیاز دارم به مدتی تفریح و البته تفریح من پیرو مسائل ذهنی در رابطه با رشته ام هست سفر به محوطه های باستانی و تهیه گزارش و دست نویس از وضعیت هاشون برای آینده
به نام او با این امتحانی که ساعت 20:30 قراره انجام بشه دوتای دیگه میمونه. بعدش پرونده این ترم بسته میشه و میریم برای ترم آینده که ببینم چطور میشه و شرایط چطوریه. اگر بشه واحد های بیشتری انتخاب کنم این مدت خیلی ذهنم خسته شده و خیلی نیاز دارم به مدتی تفریح و البته تفریح من پیرو مسائل ذهنی در رابطه با رشته ام هست سفر به محوطه های باستانی و تهیه گزارش و دست نویس از وضعیت هاشون برای آینده
به نام او تولدت مُبارک وبلاگ :) یک سال پیش همین روزها میشه گفت هم بدترین روزهای زندگیم بود و هم بهترین روزهای زندگیم توی این یک سال خیلی چیزها عوض شد خیلی جریان ها پیش اومد . خیلی ها اومدن و خیلی ها رفتن دوستان زیادی در این وبلاگ اومدن و گاها رفتن و رفتن تصمیم داشتم یعنی الان این وبلاگو حذف کنم و در یک سالگیش پاکش کنم ولی فلا میخوام بمونه. من توی عمرم وبلاگ نویسیم این اولین باریه که تصمیمی برای حذف یک وبلاگ میگیریم.
به نام او پرفسور گلزاری از مشهورترین اساتید تاریخ وباستان شناسی ایران پنجم امرداد ماه پس از 6 دهه تلاش برای هویت فرهنگی و ملی ایرانیان چهره در نقاب خاک کشیدند. ایشون یکی از افراد مورد علاقه من بود و برنامه داشتم بعد کرونا حتما ببینمشون ولی افسوس که چرخش روزگار چیز دیگری در چنته داشت.ایشون بسیار برای ایران کوشیدند و البته باید بگم تمام عمرشون رو در عشق به ایران زیستن . ایشون یکی از ادامه دهندگان راه دکتر عزت الله نگهبان پدر باستان شناسی نوین ایران هم
به نام او واقعا خیلی بده کسی که مسئولیت پذیر نیست و در جایگاه اشتباهی قرار میگیره متاسفانه یکی از بدترین اساتید ممکن افتاده باما و گویا قراره چند ترم اینده هم ایشون رو ببینیم آدمی که از 4 جلسه کلاس حضوری فقط 1 بار اومده 3 مرتبه پیچوند و نیومد اون 1 بارم که اومد معارفه بود و گفت جلسه دارم باید برم در تمام طول مدت کلاس های مجازی حتی 1 بار کلاس برگزار نکرد حتی 1بار!!!!!!!!!!! جزوه های ناقص داد و یه کتاب که هیچکس به جز من اونم به واسطه
به نام او خب خداروشکر حال خودم خوبه ولی مادرم یکمی کسالت داره بازم که چشم انتظار دعاهای شما بزرگان هستم . امتحانات کم کم دارن به اخر خودشون میرسن و این یعنی بعدش من میتونم وقتمو بدست بگیرم و دنبال مطالعه های لازم و اهداف پژوهشی خودم برم. ولی خب انقدری که کار مونده روی هم که خودم نمیدونم باید کدومو انجام بدم از اونجایی که من یک چند پتانسیلی هستم و فکر میکنم ادم هایی مثل من همشون همین مشکلو دارن نمیتونیم روی یک موضوع درست حسابی تمرکز کنیم و مثلا وقتی
به نام او خب قسمت بود امروز از نمایشگاه کتاب تهران بالاخره کنم :) درکل خوب بود خیلی عالی بود هم تخفیف هاشون عالی بود هم بن کتاب دانشجویی خیلی عالی شد یه 175 تومن کردم و یه 175 تومن دیگه که با تخفیف و بن کتاب خودم 84 پرداخت کردم اون یکی رو یادم نبود بن میتونم استفاده کنم خخخخ درکل تخفیف ها عالی بود خیلی عالی دوتا کتاب نایاب م که تاریخ چاپشون تمام بوده و خیلی گیر نمیاد و توی خود نشر هم نبود ظاهرا توی انبار گردانی برای نمایشگاه موجود کردن
به نام او همین الان سخت ترین درس با بدترین استاد ممکن امتحانش تموم شد. شاید افتادیم :) حوصله غر زدن ندارم فقط میدونم کتابو فول کردم و هنوزم فولم فقط نمیدونم چرا نوع سوال کردنشو درک نمیکنم یعنی هیچکس از بچه ها نکرد و تقریبا 6 سوالو خودم ب بقیه گفتم ولی به هرحال نمیدونم سوالاش گنگه جوری ک ذهنت همزمان چند چیزو یادش میادش و نمیدونه دقیقا منظورش کدومه.
به نام او که بهای دیدارش مرگ است هنوز کمی مانده اما حس میکنم دیگه پیر شدم! برای خیلی کارها! برای خیلی حس ها واکنش ها! و خیلی چیزها! حس میکنم خیلی وقت داشتم برای خنده ولی برای بیرون و بهتر گذروندن ولی امروز بیش از فرصت های پیش رو به چیزهای از دست رفته گذشته فکر میکنم! حس میکنم دیگه حوصله هیچ چیزی رو ندارم! بی نهایت دلم میخواد دو سه هفته فقط بخوابم و بعدش که بیدار شدم تازه تصمیم بگیرم میخوام چکار کنم! تقریبا تمامی دوستان قدیم و جدید رو از دست دادم
به نام او که بهای دیدارش مرگ است نمیخوام شعار بدم بلکه چیزیو بیان میکنم که در عمل انجام دادم و در حال انجام اونم ، همین اولشم بگم راهی سخت طولانی و گاهی مایوس کننده س اما حقیقت اینه مطالبه گری درست و بیان راهکار برای چاره کار به مسئولین مرتبط در جایی که تخصص و اشنایی داریم در واقع در شرایط فعلی کشور حکم نوش دارو رو داره مطالبه گری باعث میشه که کاستی ها و احتمالا تعلل ها و یا حتی ترک فعل ها بسیار کمتر بشن ، چرا؟! چون مسئول مربوطه میدونه از حالا هستنند کسانی
به نام او که بهای دیدارش مرگ است مینویسم در ایامی که مشغول کار نامرتبط با تخصصم هستم و هر روزی که میگذره برام مانند رنجی بی پایانه! چون از تخصصم دورم و به سختی میتونم خودمو اماده کنم برای کنکور ارشد! خب زندگی همینه چه میشه کرد!؟ این پست هم در تایم ناهار مابین کار میزارم برای یادگار اگر زمانی عمری بود و در اینده این رو خوندم بماند به یادگار برای همان ایام! مانند همین بیش از چهار سالی که از عمر این وبلاگ گذاشت روزگاری که سخت درگیر امتحانات بودم و سپس سخت

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

*********** مشاور شهر تبریز اقیانوس رهایی من دانشکده فنی امام خمینی آرایه های بی ادبی mashhad تخفیف ویژه تاریخ کاشان و اران و بیدگل اپلیکیشن خدمات منزل خدمت از ما